فرشته کوچولوی مامان ...
بابایی هنوز از سرکار نیومده .. شیفت صبح هم مونده .
دل مامانیت خیلی براش تنگ شده . احساس غریبی میکنم ...
میگن بچه ها خیر و برکت به زندگی میارن ..
شاید با اومدن تو مشکلاتمون حل بشه .. شایدم نه ..
شاید بابایی راست میگه که باید صبرکنیم تا شرایط اومدنت فراهم بشه .
آخه این دنیا مثل دنیای تو فرشته ی قشنگم زیبا نیست ...
خیلی سختی داره ...
قول بده وقتی اومدی تو همه سختی ها کنار من باشی ...
قول میدی ؟
فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بزار ...